چرا ریسک نمی کنیم؟
به گزارش مینی نت، همان طور که دانیال کانِمان در کتاب خود به نام تفکر سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) نوشته است، هنگام ارزیابی ریسک، احتمال شکست خوردن، بیشتر از احتمال پیروزی به نظر می رسد. همین تصور باعث می گردد روی احتمال شکست (از دست دادن یا قربانی شدن) بیشتر از احتمال پیروزی تمرکز کنیم. ازآنجاکه در عالم تخیل، موضوعی را که روی آن تمرکز نموده ایم، بزرگ تر از آنچه که هست می بینیم، در ارزیابی ریسک مرتکب اشتباه می شویم. درحالی که در بیشتر اوقات، ریسکِ شکست خوردن آن قدر که تصور می کنیم بالا نیست و احتمالِ پیروزی بسیار بیشتر از حدس و گمان های ماست.
خبرنگاران | واقعیت این است که همه ما ذاتاً به میزانی ریسک پذیر هستیم. وقتی از ریسک پذیری بالا یا پایین خودمان یا دیگری صحبت می کنیم، در خصوص یک ویژگی شخصیتی حرف می زنیم. بچه ها قدرت ریسک پذیری فوق العاده ای دارند. شاید ساعت ها وقت خود را صرف انجام کاری نمایند و بعد از هر بار عدم پیروزیت دوباره و دوباره آن کار را تکرار خواهند کرد.
به عنوان مثال، اولین باری را فرض کنید که می خواستید راه رفتن را بیاموزید. یک کودک ممکن است بار ها زمین بخورد. ولی هرگز از ترس آسیب دیدن، از ادامه راه، دست نمی کشد.
اگر هر یک از ما در زمان کودکی ریسک پذیر نبودیم، الان نمی توانستیم حتی راه برویم. پیشرفت ما انسان ها در گرو پذیرش خطر ها و ریسک پذیری است.
بعضی ریسک پذیری را به مسائل مالی محدود می نمایند. مثلاً برای رسیدن به ثروت بیشتر، پول خود را در کاری سرمایه گذاری کنی؛ با اینکه می دانی ممکن است سرمایه اولیه ات را هم از دست بدهی.
ولی ریسک کردن در قسمت های مختلف زندگی بشر به چشم می خورد. ریسک پذیری از زمانی که ما نوزاد هستیم با ما همراه بوده. حتی بیش از هر زمان دیگری! اگر به یک کودک نگاه کنید، می بینید که در ابتدا از هیچ چیز نمی ترسد؛ او دوست دارد همه چیز را امتحان کند. عاشق هیجان است. اما به مرور زمان با القای ترس از سوی بزرگترها، او نیز کم کم از ریسک کردن فاصله می گیرد.
1. درمورد احتمالِ شکست خوردن مبالغه می کنیم
همان طور که دانیال کانِمان در کتاب خود به نام تفکر سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) نوشته است، هنگام ارزیابی ریسک، احتمال شکست خوردن، بیشتر از احتمال پیروزی به نظر می رسد. همین تصور باعث می گردد روی احتمال شکست (از دست دادن یا قربانی شدن) بیشتر از احتمال پیروزی تمرکز کنیم. ازآنجاکه در عالم تخیل، موضوعی را که روی آن تمرکز نموده ایم، بزرگ تر از آنچه که هست می بینیم، در ارزیابی ریسک مرتکب اشتباه می شویم. درحالی که در بیشتر اوقات، ریسکِ شکست خوردن آن قدر که تصور می کنیم بالا نیست و احتمالِ پیروزی بسیار بیشتر از حدس و گمان های ماست.
2. درمورد عواقبِ احتمالیِ شکست، مبالغه می کنیم
ما در تصورات مان به بدترین و ترسناک ترین سناریو ها فکر می کنیم و از کاه، کوه می سازیم. به جای اینکه فرض کنیم اگر مسئله ای پیش آمد، فورا راه حلی پیدا می کنیم یا مسیر رسیدن به هدف را عوض می کنیم، تصور می کنیم وقایع به طرز تکان دهنده ای از کنترل ما خارج می شوند و ما یک گوشه می ایستیم و فقط دیدن می کنیم، درنهایت آس و پاس می شویم، خانواده طردمان می نماید، قربانیِ بی مهری همکاران می شویم و مُهر شکست خورده برای همواره به پیشانی مان زده می گردد. اغراق کردم؟ شاید شما عواقب ریسک پذیری را تا این حد تیره و تار نبینید. اما نکته اینجاست که ما به لحاظ روانی تمایل داریم درباره عواقب تصمیم هایمان اغراق کنیم. به همین علت، توانایی خودمان را در دور کردن این افکارِ بازدارنده و استقبال از ریسک، دست کم می گیریم.
3. توانایی مان را در رسیدگی به عواقب ریسک، دست کم می گیریم
این رویکرد و رویکرد قبلی متأثر از یکدیگر هستند. زنان بیشتر از مردان توانایی هایشان را دست کم می گیرند و دچار خودناباوری می شوند. این خود ما هستیم که به ترس ها و تردیدهایمان اجازه می دهیم کنترل تصمیم های ما را به دست بگیرند، درنتیجه بیشتر اوقات از پذیرفتن فرصت های تازه یا ریسک پذیری اجتناب می کنیم، زیرا به مقدار کافی به توانایی خودمان در رویارویی با چالش های نهفته در ریسک پذیری اعتماد نداریم.
بگذارید از تجربه دوستم بگویم که بار ها سِمَت مدیریت ارشد را به او پیشنهاد کردند، اما او هربار نپذیرفت تا اینکه بالاخره عزمش را جزم کرد و آن پیشنهاد عالی را پذیرفت. آن موقع باور نداشت که از عهده مسئولیت های این مقام برمی آید و پیروز می گردد. حالا که به آن روز ها فکر می نماید و چند سال از پذیرفتن آن سِمت می گذرد، اعتراف می نماید که آن سال ها به شدت خودش را دست کم می گرفت. دوست من بسیار خوش شانس بود که بقیه، به توانایی هایش ایمان داشتند و بار ها مقام مدیریت ارشد را به او پیشنهاد دادند. این تجربه استثنایی به کنار، به راستی ما چقدر تواناییِ ریسک پذیری مان را دست کم می گیریم؟ چقدر به پذیرشِ نقش های مهم ترِ کاری یا اهداف برجسته و عالی فکر می کنیم؟ من به تجربه می گویم، بار ها و بار ها به خودمان کم لطفی می کنیم و از اهداف بلندپروازانه می ترسیم.
4. هزینه رکود در زندگی را ناچیز می پنداریم و به شرایط موجود ادامه می دهیم
ما به خودمان می گوییم: شرایط فعلی خیلی هم بد نیست! یا شرایط موجود می توانست بدتر از این باشد و با این امید خودمان را گول می زنیم که شرایط موجود با گذشتِ زمان بهتر و همه چیز روبه راه خواهد شد. ما بهانه تراشی می کنیم تا معقول بودنِ تصمیم مان را برای ادامه شرایط موجود و عدم ریسک پذیری توجیه کنیم تا خودمان را از شکست احتمالی و عواقب آن مصون نموده باشیم. در حقیقت، هر چیزی که در حال حاضر بر وفق مراد ما نیست، اما امید داریم با گذشت زمان بهتر گردد، نه تن ها بهتر نمی گردد، بلکه از آنچه هست، بدتر خواهد شد و مسائلِ حل نشده کاری و عاطفی، برخلاف تصور ما، به مرور بزرگ تر خواهند شد، نه کوچک تر.
از خودتان این سه سؤال را بپرسید:
اگر شجاع تر بودم، چه کار می کردم؟
اگر تا یک سال آینده دست روی دست بگذارم، پذیرفتن شرایط موجود برای من چه فایده ای خواهد داشت؟
چه موقع ترس من از شکست، باعث می گردد در تجسم حجم ریسک اغراق کنم، خودم را دست کم بگیرم و جلوی ریسک پذیری را بگیرم؟
به هر پاسخی که به فکر تان خطور می نماید، توجه و روی آن تمرکز کنید. این پاسخ ها شما را به سوی آینده ای روشن تر راهنمایی می نمایند که تنها زمانی می توانید امید رسیدن به آن را داشته باشید که گام های لازم را با شجاعت و اراده بیشتری بردارید. آیا رسیدن به این آینده روشن توأم با ریسک است؟ بله، بدون تردید، اما رویکرد های بازدارنده تان را نباید فراموش کنید، بزرگ جلوه دادنِ ریسک های زندگی و دست کم گرفتن توانایی خودتان در مقابله با عواقب ریسک ها. همان طور که دو هزار سال پیش، فیلسوف مشهور چینی، لائوتسه، گفته است:
توانایی شما بیشتر از آن است که فکرش را می کنید.
از پشیمانی و افسوس بترسید نه از شکست. تاریخ گواه آن است که بیشتر شکست های بشر نتیجه ترس بوده اند، نه استقبال از ریسک.
خوشبختی از آنِ کسانی است که به هر بهایی شجاعتِ رسیدن به آن را دارند.
منبع: فرادید